روزهای حضور دکتر در کلینیک قلب بیمارستان شهید رحیمی: شنبه تا چهارشنبه ساعت ۱۵:۳۰ الی ۱۹:۳۰
تلفن: ۵۰ - ۳۳۳۳۶۱۴۳ (۰۶۶)

آسیب شناسی آموزش عالی در ایران

آموزش عالی در ایران:

آموزش عالی قبل از انقلاب:

قبل انقلاب و از حدود صد سال پیش به تدریج افرادی که دانش آموخته آمریکا،فرانسه، انگلیس و دانشگاههای معتبر کشورهای غربی بودند به ایران بازگشتند وسنگ بنای دانشگاههای مهم ایران مانند دانشگاه تهران و شریف را به سبک غربی بنا نهادند، این افراد و آموزه هایشان هنوز هم الهام بخش دانشجویان است. از آنجا که سنگ بنا درست گذاشته شده بود دانشگاههای ایران از نظر اعتبار علمی همیشه سرآمد بوده اند ؛ چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی ۵٧.

اولین سری اساتید دانش آموخته غرب از جنبه پزشکی و فنی-مهندسی اعتبار خاصی داشتند ؛ البته همین اساتید اغلب ضد شاه بوده و به انقلابیون پیوستند ؛ بطوریکه بسیاری از اساتید انقلابی یا مورد تائید نظام که حتی مناسب مهمی را پس از انقلاب بر عهده گرفتند از زمره این گروه تحصیل کرده خارج بودند؛

مانند دکتر ایرج فاضل، پرفسور حسابی ، دکتر علی اکبر ولایتی، دکتر مرندی مسئول تیم پزشکی رهبری ، پزشک دکتر برومند، دکترسید حسن عارفی پرشک امام (ره) و بسیاری افراد دیگر که نقش بزرگی در بنا نهادن زیر ساخت های علمی مملکت داشتند.

تعدادی دانشگاه مادر ومعتبر وجود داشت که بتدریج درحال فارغ التحصیل کردن دانشجویان با استانداردهای بین المللی بودند؛ بطوریکه برخی دانشجویان دانشگاه پنسیلوانیا بخشی از دوره  آموزشی خود را در شیراز می گذراندند؛ اما این آهنگ کند وتدریجی و اصولی  دانشجو پروری کافی تشخیص داده نشد زیرا کشور با کمیود نیروی متخصص مواجه بود ؛ بالاخص بعد از انقلاب و در دوران جنگ که تحت تحریم بودیم مستشاران خارجی ارتباط خود را با ما قطع کردند.

راهی که در آن زمان به ذهن مسئولین رسید ، افزایش پذیرش دانشجو و تاسیس دانشگاههای مختلف در شهرهای کوچک بود.

گسترش بی رویه آموزش عالی بدون تامین زیرساخت های لازم و بدون نبازسنجی دقیق :

تکثیر دانشگاهها و افزایش ظرفیت ها در ابتدا مثبت بنظر می رسید ولی بعد ها به رقابت بین شهرها و استانها تبدیل شد و بسیاری استانها با این استدلال که ما محروم تریم یا جمعیت بیشتری داریم و … یا به قوه متنفذین استانی توانستند مجوز تاسیس دانشگاه را برای شهرشات بگیرند.

شعب دانشگاههای آزاد، علمی کاربردی، پیام نور وانواع دانشگاههای خصوصی و غیر انتفاعی توسعه یافت. حتی بخاطر دارم در دهه ٨٠ یکی از بزرگان استانی فرمودند که “الان تاسیس دانشگاه خصوصی بیشترین بازگشت سرمایه را دارد!”

طبعا تمرکز اصلی بر کمیت فارغ التحصیلان قرار داده شد ومنطقا کیفیت پایین آمد.

در ابتدای کار به نظر می رسید افق روشنی در انتظار آموزش عالیست؛ بخصوص که افراد زیادی بعنوان دانشجو مشغول به تحصیل شدند؛ افراد زیادی بعنوان استاد وکارمند دانشگاه تبدیل به حقوق بگیران دائمی دولت شدند وافراد زیادی در صنعت چاپ و تکثیر، مقاله نویسی، پایان نامه نویسی، گرفتن جشن فارغ التحصیلی ، ترجمه ، نوشتن جزوه های خلاصه و خلاصه تر و نیز کلاس های کنکور و… مشغول بکار شدند.

خلاصه گردش سرمایه چند میلیاردی حول وحوش مساله دانشگاه و کنکور شکل گرفت و بسیاری از این طریق نان می خورند ومی خورند. تا اینجای کار در  نگاه سطحی همه چیز خوب بنظر می رسد.

اشتغال زایی شده است، افراد زیادی موقتا از بلاتکلیفی نجات پیدا کرده اند وعنوان دانشجو را یدک می کشند وگردش سرمایه عظیمی ایجاد شده است. جوانهایی که باید برایشان کار ایجاد می شد همه مشغول درس وعلم شده اند؛ چه چیزی بهتر ازاین!

چالش فارغ التحصیلان بیکار:

ما پس از چند سال مشخص شد همین جوانها وقتی فارغ التحصیل می شوند کار می خواهند.! موقعیت های کار اداری ودولتی هم محدود بود و بسرعت طی دهه های هفتاد و هشتاد پر شد؛ از طرفی کشور ما کشور صنعتی نیست که بتواند برای این همه مهندس وتحصیل کرده شغل مرتبط ایجاد کند. مگر چقدر کارخانه داریم که بتوانیم مهندسین برق ومکانیک را بکار بگیریم؟

یاچقدر پل و راه وسد داشتیم که بتوانیم همه مهندس های عمران را مشغول بکار کنیم؟

و یا چقدر کرسی استادی داشتیم که فارغ التحصیلان فلسفه، ادبیات، الهیات و… را مشغول بکار کنیم؟

پس بتدریج طبقه ای بنام “فارغ التحصیلان بیکار” شکل گرفت. برخی از این افراد جذب مشاغل وکار های غیر مرتبط شدند که مصداق بارز هدر رفت منابع کشور است. مثلا فارغ التحصیل شیمی که در بنگاه معاملاتی ملکی کار کند یا مهندسی که به کار دیگری اشتغال دارد چه بهره ای از چند سال تحصیل خود برده است؟

از ویژگی های طبقه فارغ التحصیلان بیکار این بود که آگاهی بالایی به حقوق خود دارند و تمایل زیادی به ارتباط با جامعه جهانی و حرکت همگام باپیشرفت های روز دنیا داشتند.  از طرفی یک سیکل یا دیپلمه بیکار می تواند به کار فیزیکی و یدی مشغول شود ولی کسی که مدرک دانشگاهی دارد حاضر نمی شود کار فیزیکی یا به اصطلاح سطح پایین انجام دهد و تمایل  به پشت میز نشینی دارد؛طبیعیست که میز کافی برای نشستن این همه فرد وجود نداشت واین افراد بسیار مطالبه گر ترو آگاه تر از یک فرد بیسواد هستند وتبدیل به یک چالش امنیتی برای حاکمیت شدند.

در تمام ناآرامی های دو دهه اخیر همین جوانان تحصیل بیکار کرده موتور محرک تظاهرات بودند.

همین ماجرا ثابت می کند که استدلال عده ای که سه دهه پیش معتقد بودند جوانان را می توان به دانشگاه فرستاد وبدین ترتیب مدتی مطالبات آنها را به تعویق انداخت اشتباه بوده است چرا که همان جوان چند سال بعد با مطالبات بیشتری بر می گردد.

درد ها را می توان با مسکن ساکت کرد اما بعدها باید تاوان بیشتری پس داد. این کار شبیه تبدیل لوکمی حاد(سرطان خون حاد) به لوکمی مزمن بود ؛ شاید بظاهر طول عمر بیمار بیشتر می شد ، اما در زمان شعله ور شدن بیماری لوکمی مزمن دیگر شاید نتوان کاری کرد ؛ در حالیکه لوکمی حاد را ممکن است بتوان با شیمی درمانی و پیوند مغز استخوان بطور قطعی ریشه کن کرد.

مشکل مهمتری که وجود داشت این بود که سیستم تمایلی نداشت افراد را بر مبنای رزومه علمی تقسیم بندی کند ؛

مثلا مهندس برق نخبه صنعتی شریف که رتبه یک کنکور بود برای استخدام در یک اداره دولتی تفاوت چندانی با مهندس برق فارغ التحصیل از واحد مثلا تورقوزآباد نداشت!

در آمریکا هم دانشگاههای درجه سه و چهار وجود دارد اما سیستم رتبه بندی رعایت شده و به رزومه توجه می شود.

بدین ترتیب بسیاری دانشگاهها به دستگاههای چاپ و تکثیر و فروش مدرک تبدیل شدند بطوریکه  امروزه شاهد خالی ماندن صندلی های دانشگاه و ادغام دانشگاههای مختلف درهم هستیم چرا که این چرخه دیگر جواب نمی دهد.

جالب اینکه بسیاری از افراد با ورود به دانشگاه نه تنها در زمینه علمی پیشرفت نمی کنند بلکه خصوصیات اخلاقی بدی کسب می کنند.

نوجوان دبیرستانی سالم به دانشگاه رفته و بعد از چند سال بعلت علمی نبودن جو دانشگاه ، نبود هدف و چشم انداز کاری آینده ، معتاد یا خلافکار شده است.

افزایش اقبال به رشته های گروه پزشکی:

آخرین تغییری که در ذائقه والدین ودانش آموزان شاهد بوده ایم، تمایل به رشته های گروه پزشکی است. چرا که اغلب رشته های پزشکی نوعی رشته خدماتی هستند و درآمدی تقریبا تضمین شده از طرف دولت و یا در بخش خصوصی دارند.

طبیعتا اقبال به رشته های فنی و علوم پایه وبه اصطلاح ساینس کم شده است چرا که کشور ما کشوری صنعتی یا مولد علم نیست و افرادی هم که به رشته های پایه یا فنی روی می آورند اغلب از ابتدا تصمیم به مهاجرت به کشورهای غربی دارند که بازار کار خوبی برای اینگونه رشته دارند.

مثلا بسیاری از مغزهای مهندسی کامپیوتر یا برق صنعتی شریف و امیر کبیر براحتی جذب مراکز علمی تحقیقاتی آمریکا و اروپا می شوند چرا که غربی ها دنبال مغزها می گردند.

وضعیت اشتغال در رشته های گروه پزشکی:

رشته پزشکی ، دندانپزشکی و داروسازی تا یکی دو دهه قبل مظهر کسب پول و درآمد محسوب می شدند و یک پزشک  آینده مالی تضمینی شده ای داشت. اما اکنون به دلایل مختلف امکان پولدار شدن از طریق رشته پزشکی وجود ندارد بخصوص اگر بنا باشد انسان علمی و شرافتمندانه کارکند.

داروسازی :

با رشته دارو سازی شروع کنیم؛ دو دهه پیش رشته دارو سازی بسیار مقبول و شیک بنظر می رسید چرا که هم به نسبت پزشکی دوره تحصیل کمتری در حد ۷-۶سال  داشت وهم کار سبک تری داشت با درآمد تضمین شده داشت ؛ اما پاشنه آشیل این رشته این بود که بسرعت اشباع شد وقابلیت انعطاف کمی داشت مثلا نمی توان در یک روستای کوچک داروخانه تاسیس کرد ودر شهرها هم مکان داروخانه ونزدیکی به مراکز درمانی مهم است؛ بعبارتی اشکالات عمده این رشته اینست که موفقیت در آن به دهها عامل خارج از کنترل فرد وابسته است و ارتباط چندانی با موفقیت تحصیلی و بار علمی داروساز ندارد.

دندانپزشکی :

رشته دندانپزشکی هم رشته ای فیزیکی است استهلاک زیادی برای فرد ایجاد می کند. با در نظر گرفتن هزینه تجهیزات و وسایل و مواد اولیه و کارحساس، آنقدر درآمد زیاد نبوده و عمر کاری مفید فرد خیلی بالا نیست.

پزشکی :

در نهایت رشته پزشکی رشته ای است که علی رغم طولانی بودن دوره تحصیل ،به دلایل مختلف باز هم مورد توجه است.

پزشک در فرهنگ شرقی و بخصوص ایران باستان جنبه روحانی داشته و لفظ حکیم نامیدن پزشک هم نشانه حکمت و هم دلالت بر طبابت دارد.بسیاری از پزشکان روحانی و یا از بزرگان علم وعرفان بوده اند.

بنابراین اینکه خانواده ها علی رغم راه طولانی و طاقت فرسای پزشک شدن که بیشتر به یک ماراتن شبیه است ، باز هم فرزندان خود را به رشته پزشکی می فرستند، که متاثر از باورهایی  است که در ناخودآگاه جمعی جامعه ایرانی وجود دارد.

بسیاری از پزشکان حتی کار نمی کنند یادر رشته های غیر مرتبط فعالیت دارند اما باز هم دوست دارند نام دکتر را یدک بکشند.

زمانی که اینقدر اشتیاق وجود دارد زمینه برای خیلی  میانبرها فراهم می شود وبسیاری از صاحبان ثروت و قدرت فرزندان خود را به ضرب پول و کلاس خصوصی به رشته های پزشکی می رسانند.حتی شایعاتی مبنی بر فروش سوال و حتی فروش صندلی وجود دارد.همچنین راههایی مانند شروع دوره پزشکی در کشورهای خارجی و ادامه آن در ایران  ویا انتقال از برخی از رشته های دیگر به پزشکی تحت شرایط خاص وجود دارد. همه این موارد باعث شده بیمارستان ها مملو از دانشجوی پزشکی شوند.

افت آموزش پزشکی :

ورودی بیش از حد دانشجوی پزشکی باعث شده که کیفیت آموزش پزشکی بشدت افت کند؛زیرا سیستم قابلیت آموزش خیل عظیم را ندارند.

آموزش پزشکی نیازبه استاد خوب، بیمارستان آموزشی با تخت کافی و صرف هزینه زیاددارد.مثل یک نانوایی که روی دور تند باشد و نان خمیری و نیم پز تحویل مشتری دهد، بسیاری از دانشجویان پزشکی هم بدون مهارتهای کافی فارغ التحصیل خواهندشد.

حتی اساتید با وجدان و سخت گیر هم نمی توانند باعث تغییر این روند شوند چرا که زمانی فرد با توانایی ذهنی ،  روحی و انگیزشی کمتر از حد پزشکی وارد این رشته می شود نمی تواند فشارهای وارده را تحمل کند وبه سمت اعتیاد یا خود کشی یا مقابله با سیستم پیش می رود.

اصولا وقتی در یک سیستم بدون حساب وکتاب دانشجو پذیرفته می شود ؛عملا این سیگنال به دانشگاهها مخابره می شود که باید این دانشجوها هر طور شده فارغ التحصیل شوند.

صرفا با فشار و  سختگیری نمی توان دکتر خوب و وظیفه شناس تربیت کرد. در نتیجه تعداد زیادی از فارغ التحصیلان رشته پزشکی تمایل به کار در رشته پزشکی ندارند یا توانایی علمی این کار را ندارند.

به علت عدم وجود نظام ارجاع در کشور ما بیماران با بروز کوچکترین  مشکلی به راحتی به متخصص و فوق تخصص مراجعه کرده و لذا در این بین پزشکان عمومی دور زده می شوند.

پس راهی جز ادامه تحصیل یا ورود  به کار های زیبایی مثل تزریق ژل و بوتاکس برای پزشکان عمومی باقی نمی ماند.

ورود به تخصص هم نیاز به گذراندن طرح وشرکت در آزمونی  رقابتی با متقاضیان بالا دارد که قبولی در آن تا حدی دشوار است . چرا که اغلب پزشکان تمایل دارند در رشته های درآمدزا و کم کشیک و کم استرس مانند رادیولوژی، پوست  ، چشم و گوش حلق وبینی پذیرفته شوند.

خلاصه پول مبنای اصلی تمام تصمیم گیری ها شده است که البته باید تا حد زیادی به این افراد هم حق داد چرا که در دنیای امروز با پول می شود تقریبا همه چیز را خرید.

عیب عمده این گرایش اینست که پزشکان نخبه تمایل  کمتری به ادامه تحصیل در رشته های پایه همچون اطفال ، داخلی ، جراحی و زنان پیدا می کنند که سنگ بنای درمانی جامعه هستند.

زمانی که سیستم درمانی از پزشکان داخلی و جراحی خوب تهی شود فاجعه رخ خواهدداد اما نبود پزشکان زیبایی آسیب کمتری ایجاد خواهد کرد.

چرا علی رغم پذیرش بالای پزشکی،همیشه با کمبود  پزشک بالاخص در مراکز دولتی و در مناطق محروم مواجه هستیم؟

در مراکز دولتی ارج و منزلت پزشک و کادر درمان حفظ نمی شود ومطالبات مالی ایشان اغلب با تاخیر چند ماهه و آنهم با کسورات زیاد تسویه می شود؛ بار کاری و میزان حداقل موظفی کاری در سیستم های دولتی بسیار بالاست و پس از مدتی باعث فرسودگی شغلی و بریدن کادر درمان می شود.

کمااینکه بسیاری از کادر درمان اعم از پزشک و پرستار به فکر مهاجرت موقت یا دائم به کشورهای حاشیه خلیج فارس و یا کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی هستند.

بنابراین پزشکان اغلب با اتمام تعهدات قانونی و سپری کردن دوره طرح ترجیح می دهند که از سیستم درمانی دولتی خارج شوند.

چرا باوجود سهمیه مناطق محروم و بومی گزینی باز هم مناطق محروم از وجود پزشک بالاخص پزشک متخصص بی بهره است؟

در چند سال اخیر  تاکید زیادی روی بومی گزینی و نیز اخذ تعهد خدمت دو سه برابر مدت تحصیل در مناطق محروم شد اما کارساز نبود و تنها باعث شد به تعداد پزشکان تهران و شهرهای بزرگ افزوده شود!

علت این است که همیشه راهی برای دور زدن سیستم ونگذراندن تعهدات وجوددارد.

بسیاری از افراد با سهمیه مناطق محروم تخصص می گیرند اما اصلا در آن مناطق خدمت نمی کنند.

این بعلت ساختار خاص اداری و فرهنگی حاکم بر جامعه ماست. البته از طرفی شاید بتوان به پزشکان حق داد که نخواهند مادام العمر در یک شهر یا روستای کوچک زندگی کنند؛

چرا که هر کس پس از ۳۰سال درس خواندن و گرفتن مدارک مختلف تمایل دارد خانواده اش در رفاه زندگی کنند و فرزندش در شهری زندگی کند که دارای حداقل امکانات رفاهی باشد که بتواند اقلا به اندازه والدین پزشکش پیشرفت کند.

شاید بتوان  دو سه سالی را به جهت خدمت به محرومین در مناطق محروم زندگی کرد اما اینکه یک عمر این ماجرا را بخواهیم ادامه دهیم بسیار مشکل است.

انسان همیشه توقع دارد فردایش از امروزش بهتر باشد.

اگر قرار باشد فردی پس از ۳۰سال درس خواندن ، مدتی طولانی ریاضت بکشد و به زندگی در منطقه محروم محکوم شود خوب بهتر بود ازابتدا وارد شغل آزاد شود یا رشته ای با تحصیلات ۲تا۴ساله را می گذراند تا اقلا تاسف نخوردکه پس از این همه تحمل سختی باید این چنین زندگی داشته باشد.

حتی بومیان مناطق محروم تمایل به فرار از آنجا را دارند چرا که سختی کشیده اند تا زندگی بهتری داشته باشند.

اگر چه خدمت به خلق و تعهد انسانی وظیفه اصلی یک پزشک است اما تنها از ابر انسانهایی مانند ائمه اطهار و اولیای خدا می توان توقع داشت تمام عمر خود را فدای  دیگران کنند. باید واقع بینانه به ماجرا نگریست ؛ پزشک هم مانند همه انسانها تمایل به داشتن زندگی راحت در مکانی با امکانات قابل قبول زندگی را دارد. به زور نمی توان فردی را مجبور به کار در منطقه ای محروم کرد ، بالاخص که غریب باشد و بومی منطقه نباشد.

حتی اگر بتوان کسی را مجبور به کار کرد ، نمی توان عشق به کار را به زور به وی تزریق نمود! زیرا پزشکی کاری دلی و عشقی است و پزشک تا عاشق کارش نباشد و راضی از شرایط نباشد ، کار درست و تمیز انجام نخواهد داد.

راهکار ماندگاری پزشکان:

به نظر بنده تنها راه ماندگاری پزشکان وتمام نیروهای کادر درمان در مناطق  محروم، دادن امتیازات مالی قابل توجه است بطوریکه بتواند شرایط بد را جبران کند وغیر ازاین هر راهی محکوم به شکست است.

وقتی کسی نخواهد بماند باهیچ تعهد و وثیقه ای نمی توان وی رانگه داشت؛کمااینکه هزار و یک راه مختلف جهت دور زدن تعهدات وجود دارد.

درنهایت حال آموزش عالی وخصوصا رشته های پزشکی و پیراپزشکی اصلا خوب نیست .

قسمتی از مشکل ریشه در تصمیمات خلق الساعه وغیر کارشناسی دارد و قسمت عمده مشکلات هم جنبه اقتصادی دارد.

تا برای آموزش و درمان هزینه نشود نمی توان انتظار معجزه داشت.

کشور بتدریج در حال خالی شدن از پزشک و پرستار است و برخی رشته های علمی و ضروری که درآمد خوبی ندارند مانند جراح اطفال و جراح قلب در حال منقرض شدن هستند زیرا متقاضی ندارند.

پرستاران عزیز هم  بسیار سخت کار می کنند و شیفتهایشان به گونه ای است که زندگی شخصی شان بشدت متاثر خواهد شد. بسیاری از دوستان پرستار را می شناسم که عطای کار را به لقایش بخشیده اند.

سخن پایانی اینکه سیستم پهداشت و درمان هنوز هم سالم ترین یا از سالم ترین سیستم های اداری و خدماتی کشور است ، آنرا دریابیم.

باتعهدگرفتن و بگیر وببند نمی توان افراد را ماندگار کرد؛

بهترین راه توجه به حل مشکلات مادی وشغلی این افراد است و گرنه در آینده ای نزدیک به دورانی باز خواهیم گشت که محتاج پزشکان پاکستانی و بنگلادشی خواهیم شد.

Attachment.png

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *