آیا ممکن است اعتیاد مفید باشد؟!!!

آیا اعتیاد ممکن است یک نعمتباشد؟!!!
آمار دقیقی ندارم اما درصد قابل توجهی از مردان میانسال و مسنی کهبه
پزشکی مراجعه می کنند بنوعی معتاد هستند (تریاک ، شیره ، هروئین ،متادون ، ترامادول ، قرص های مختلف و … ).
در دوران رزیدنتی یکی از همکلاسی هایمان می گفت “همه معتادندمگر خلافش ثابت شود” بعدها که به اواخر دوره نزدیک شدیم می گفت بهاین نتیجه رسیده ام که “همه معتادند حتی اگر خلافش ثابت شود“!!!
ماجرای وابستگی به دارو یا مواد خاص بیشتر در مردان دیده می شود. اینکه چرا اعتیاد در خانم ها بمراتب کمتر است خود بحث جداگانه ایمی طلبد و برخی ابعاد آن مشخص نیست.
- چرا بعضی مردان از میانسالی به بعد بطور جدی معتاد می شوند؟
بنظر حقیر مهمترین عامل آن گم کردن معنای زندگی و کم شدن انگیزهزیستی در میانسالی باشد.
در فرهنگ ما ۵٠ سال به بالا تقریبا پیر محسوب می شود و عملا تمامکارهای مهم زندگی از قبیل ازدواج و فرزند اوری را انجام داده و گاهابازنشسته شده اند.
آینده خاصی در انتظارشان نیست و قرار نیست دیگر چیزی بدستبیاورند! و مثل خارجی ها هم قرار نیست با یک کوله جهانگردی کنند یادر سنین پیری کتاب بنویسند یا خیریه و ان جی او بزنند.
عمده لذت و شور و هیجان زندگی در چند سال و نهایتا دو دهه اولزندگی است که انسان توسط والدین و جامعه حمایت می شود ،مسئولیتی ندارد و بصورت فول تایم متعلق به خودش است ؛ ممکن استدر سبزه ها بدنبال یک پروانه بدود یا با امید به آینده بنگرد ؛ بوها قویترند، رنگها زیباترند و حتی کودک لذت نسیم های ملایم بر گونه خود را حسمی کند و خود را با طبیعت یکی می داند.
انسان بتدریج که بزرگتر می شود می فهمد باید کار کند تا زنده بماند ،هیچ رحم و فرجه ای در کار نیست و می فهمد کسی بجز خودش بفکرشنیست. کسی به کسی رحم نمی کند ؛ همان همبازی نازنین کودکی چکهایش را به اجرا می گذارد و روانه زندانش می کند! حتی برادر وخواهرش هم دیگر او را نمی شناسند ؛ تازه با آن روی بد زندگی(صورت واقعی زندگی) مواجه می شود و می داند اگر پا به پای دیگرانندود عقب می ماند. البته در ناخوداگاه دوست دارد به دوران امن ولذتبخش کودکی برگردد اما افسوس که نه پول کافی دارد که بتوانداستراحت و تفریح کند و نه آسودگی ذهنی که لحظه ای بتواند برگردد بهدوران خوش کودکی!
خلاصه همش کار و کار و ناکامی و تنش ؛ مشکل با رئیس و سیستم وهمکاران و همسر و فرزندان و … .
اینجاست که ناجی از غیب می آید و ماده ای مانند تریاک و … ظهور میکند که موقتا همه مشکلات را حل می کند و دردها را از بالا حل می کند؛ منتهی فقط شادی و آرامش شیمیایی در ذهن فرد ایجاد می کند امابطور فیزیکی بر دنیای بیرون اثری نمی گذارد. هر چه هست فقطبصورت فرضی و تخیلی در ذهن فرد می گذرد اما باز هم کمک کنندهاست!
چه بسیاری نزاع ها و قتل ها که با مصرف یک قرص یا بقول معتادین باگرفتن یک دود پیشگیری می شد.
جوامع بدوی که مصرف دارو و مواد کمتری دارند ، کنترل ذهنی و کنترلتکانه کمتری دارند و نرخ خشونت عریان در آنها بالاست.
- معتاد کیست؟
اعتیاد الزاما به دست گرفتن وافور یا سنگ و سیخ نیست ، بلکه افرادزیادی را شاهدیم حتی از طبقه مرفه و یا تحصیلکرده که معتاد به قرصروانگردانی هستند که نباید مصرف کنند. بعبارتی اگر به روانپزشکمراجعه کنند طبق اصول علمی برایشان تجویز نمی کند. این افراد باهدف تحمل مشکلات زندگی یا ارتقای توانایی های ذهنی برای مدتمحدودی داروهای مجاز روانپزشکی را خودسرانه مصرف می کنند امابا توجه به بازخورد مثبت این داروها ، در شرایط استرس زای مشابه ازسر می گیرند و کم کم ذهنشان با ابن دارو آموخته شده و بدون آن نمیتوانند زندگی کنند. البته بدبهی است قطع دارویی مثل فلوکستین یاسرترالین و … علائم ترک ندارد چون مخدر و اعتیاد آور نیست اما فردمثل یک عادت تمایل به تکرار مصرف آن دارد چرا که ممکن است عملکردفرد را ارتقا دهد و پرخاشگری و افکار منفی را کم کند.
- آیا فردی که برای رفع اضطراب به داروی روانپزشکی وابسته شدهمعتاد است؟
از آنجایی که اعتیاد نوعی میل به مصرف موادیست که با عدممصرفشان فرد توانایی زندگی نرمال را از دست می دهد و تا به آن مادهنرسد آرام نمی شود ؛ منطقا حتی مصرف مادام العمر آلپرازولام وفلوکستین و سایر داروهای مجاز اعتیاد محسوب نمی شود. در ضمن ازویژگیهای اعتیاد آسیب جسمی ، روحی و اجتماعی اقتصادی است ؛بدیهی است هیچ کس با مصرف داروی روانپزشکی مشخصات ظاهریو باطنی یک معتاد به مواد مخدر یا الکل را پیدا نمی کند.
- تفاوت اعتیاد و نیاز :
گاهی بیماران در حالی به آخر خط افسردگی یا اضطراب و سایراختلالات روانپزشکی رسیده اتد از مصرف دارو اجتناب می کنند! درحالیکه اینجا دارو نیاز است . درست مثل یک بیمار دیابتی که انسولینبدنش کم است و باید انسولین تزریق کند که این بمعنای نیاز به انسولیناست نه اعتیاد به انسولین.
- اعتیاد بعنوان آخرین سنگر :
با معتادان زیادی گفتگو داشته ام ، اعتیاد الزاما جرم نیست ، حتی گاهبیماری درونزاد نیست ؛ گاهی شرایط اعتیاد را به فرد تحمیل می کند ؛فرد می بیند همه راهها بسته شده و فقط دو راه باز است : یکی اعتیاد ودیگری خودکشی!
برای فردی که نه کار و درآمد مناسب دارد ، و نه کرامت انسانیش حفظمی شود و نه کاری از دستش ساخته است و نه فریادش به جایی میرسد ، اعتیاد بعد از سکوت آخرین سنگر است.
فرد با خودش فکر می کند لااقل اینطور از نظر ذهنی راحت هستم. اگرمی خواهیم آمار اعتیاد را کم کنیم باید امید و سرمایه اجتماعی راتقویت کنیم. کلید حل مشکل اعتیاد در جای دیگریست.
- اعتیاد هرگز و هرگز بهترین راه حل نیست اما یکی از راههایخودتخریبی تدریجی است. فرد معتاد در ذهن خود یک دنیای موازیایجاد می کند و متاسفانه دنیایی که متولد شد از بین نخواهد رفت.
Recommended Posts
“درباره زندگی” قسمت اول: ساختار شگفت انگیز خلقت
۳ خرداد ۱۴۰۳
اپیدمی فرزندان ناخلف :
۲ خرداد ۱۴۰۳
آیا ممنوعیت کشت خشخاش مفید است؟
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳